داستانک

داستانهای کوتاه طنز

داستانک

داستانهای کوتاه طنز


کشیش یک کلیسا بعد از یه مدت میبینه کسانی‌ که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون،... معمولا خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند،
برای همین یه یکشنبه اعلام میکنه که از این به بعد هر کی‌ می‌خواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم. 
ازاین موضوع سالها می‌گذره و کشیش پیر می‌شه و میمیره، کشیش بعدی که میاد بعد از یه مدت میره سراغ شهر دار و بهش میگه: من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین، من از هر 
۱۰۰تا اعترافی که میگیرم ۹۰ تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین.
شهردار هم که دوزاریش میفته که قضیه چی‌ بوده و هیچ کس جریان رو بهش نگفته از خنده روده بر میشه. کشیشه هم یک کم نگاهش میکنه وبعد میگه، ‌هه ‌هه ‌هه حالا هی‌ بخند ولی‌ همین زن خودت هفته‌ای نیست که دست کم 
۳ بار زمین نخوره

نظرات 3 + ارسال نظر
چریکی جنگ نرم جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://manfarda.blogfa.com

داداش بپا زمین نخوری
شوخی کردم مطالب جدابی داری .
تاره از امتحام اومدم مطالبت شادم کرد

ساقی جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام داستان خییییییییییییییییییییلللللللللللللللللللللللی باحالی بود مرسی از داستان زیبات

raha شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:59 ب.ظ

aghaaaa kheli bahaliiii asai damet garm agha reza shoma dige endeshiyaaaaa

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد